سلام
منم اينو قبول دارم که
عمري که اجل در پي ان مي تازد هر کس غم بيهوده خورد مي بازد
اما غم امام حسين عليه السلام و غم بخاطر گناهکار بودن، غم بيهوده نيست
بالاخره بايد براي اون دنيا کاري کرد!!
مولانا ميگه:
گرچه خفته گشت و شد ناسي ز پيشكي گذراندش در آن نسيان خوشباز از آن خوابش به بيداري كشندكه كند بر حالت خود ريشخندكه چه غم بود آن كه مي خوردم، به خوابچون فراموشم شد احوال صوابچون ندانستم كه اين غم و اعتلالفعل خواب است و فريب است و خيالهم چنان دنيا كه حلم نايم استخفته پندارد كه اين خود دايم استهر چه تو در خواب بيني نيك و بدروز محشر يك به يك پيدا شودآن چه كردي اندر اين خواب جهانگرددت هنگام بيداري عيانتا نپنداري كه اين بد كردني استاندر اين خواب تو را تعبير نيستخون نخسبد بعد مرگت در قصاصتو مگو كه ميرم و يابم خلاصابن قصاص نقد حيلت سازي استپيش زخم آن قصاص اين بازي استزين لعب خوانده است دنيا را خداكين جزا لعب است پيش آن جزاهر كه تخم خار كارد در جهانهان وهان او را مجو در گلستان!!!
هزار سال گذشت از حکايت مجنون؛ اما هنوز مردم صحرا نشين سيه پوشند...
السلام عليک يا ابا عبدالله الحسين