زندگی آنچه زیسته ایم نیست بلکه چیزی است که به یاد می آوریم تا روایتش کنیم...
مرا دردیست اندر دل اگر گویم زبان سوزد وگر دم در کشم ترسم که مغزو استخوان سوزد منجم کوکب بخت مرا از شهر بیرون کن که من کم طالعم ترسم از آهم آسمان سوزد... کاش یارب آشنایی ها نبود که به دنبالش جدایی ها نبود کی روا باشد زغن در باغ و بلبل در قفس کاش در کار بشر این ناروایی ها نبود خنده های آشنایی گریه دارد زپیش ای خدا بود اگر درد جدایی ها نبود... گاه یک لبخند آنقدر عمیق میشود که گریه میکنم گاه یک نغمه آنقدر دست نیافتنی میشود که با آن زندگی میکنم گاه یک نگاه آن چنان سنگین است که چشمانم رهایش نمیکنند وگاه عشق آنقدر ماندگار است که فراموشش نمیکنم... خدایا! من در کلبه ی فقیرانه ی خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری که من چون تویی دارم وتو چون خودی نداری...
قالب ساز آنلاین |